روزنوشته های دفتر اسناد رسمی 246شیراز

شیراز :میدان دفاع مقدس ابتدای سبیویه نبش اولین کوچه سمت راست روبروی خیابان شیشه گری تلفن07137364232

روزنوشته های دفتر اسناد رسمی 246شیراز

شیراز :میدان دفاع مقدس ابتدای سبیویه نبش اولین کوچه سمت راست روبروی خیابان شیشه گری تلفن07137364232

دوستی که رفت و خاطراتی که ماند

  دوستی  از دوستانم  فوت شد . ناگهانی ، دلهره آور و شوک آمیز  . آنقدر شوکه کننده که کمتر از وقوع خود اتفاق مرگ  برای شنونده نیست . مرگ هم این روزها متفاوت جلوه می کند .ناگهانی و رعب برانگیز . بدون هیچ پیامی و هیچ تذکری چونان موجی فضای گرممان را بکلی سرد ویخ زده می کند .

فرود سالاری دوست گرامی و عزیزی که افتخار آشنایی با وی را از دوران تحصیل در دانشگاه و رشته حقوق داشتم گرچه سالها بدلیل مشغله شغلی و فاصله مکانی ونیز زمانی امکان دیدار روبرو میسر نبود ولی از طریق فضای مجازی واتساپ که خودش ادمین آن بود با وی و سایر دوستان و همکلاسی ها در ارتباط بودیم و روزی نبود که  پیامی و مطلبی از وی نبینم و یا نشنوم .هنوز صدای گرمش که در پشت گوشی مرا به ورود به گروه دوستان دعوت می کرد در گوشم طنین انداز است .و گویی همین دیروزبود با آنکه چند سالی می گذشت .

مرگش زود و نابهنگام وبر اثر سکته در صبحگاه اعلام کردند ولی باورمرگ سخت است چه رسد نابهنگام و چه رسد به مرگ کسی که شب قبلش پیامی در گروه منتشر کرده است . اینجاست که سکانسی از فیلم خیلی دور خیلی نزدیک یادم می آید . که در عین نزدیک بودن خیلی دوریم و در عین دور بودن به فاصله مکانی چقدر نزدیک نزدیکیم  .ومرگ هم این مهمان گرامی ناخوانده  در عین دور بودن نزدیک نزدیک است و چه بسا عین حضور است .

فرود رفت ولی یادش و نامش در دلم و ذهنم همواره زنده است . دوستی که یادآور زمان دانشگاه و دوران خوب و یا خوش دانشجویی بود وبسیار بودیم زمانهایی که خلوت میان کلاسها  را باهم پر می کردیم وهیچ کس نمی دانست روزگار چه بی وفاست وزمان چه محدود .

این متن را در حالی می نویسم که بغضی نیمه خورده در گلویم راه تنفس ودر ذهنم راه  تاملم را بریده است و نمی دانم فقدان هایی اینگونه را چه معنا کنم . تقدیر، تقصیر یا پذیرفتن زندگی با همه واقعیات آن . واقعیاتی که گاهی نیاز به نظاره کردن نیست بلکه سیلی سختیست که نه صدای نواختن آن و نه  جای نواختنش را می بینی ولی مدتها در شوک آن بسر می بری و چه سخت است حتی تصور حال واحوال خانوده اش و دوستانی که از نزدیک با وی تعامل داشتند  .

زندگی با همه خوبی وبدی هایش  ما را در تونل زمان به جلو می برد . او نمی ایستد بلکه ما را در ایستگاه های متفاوت زمانی ومکانی پیاده می کند .یا شاید این ما هستیم که در بین راه فضای دیگری را برای باهم بودن انتخاب می کنیم ولی با این همه این باهم بودن است که ما را ما می کند و این تصویر از برخوردهای ماست که همواره با ماست وبا ما می ماند و تشکیل خاطرات می دهند .

فرود رفت .ولی یادش ونامش و خاطراتش بعنوان یک دوست همواره بامن است واز یاد نخواهم برد بودنش و ناگهان رفتنش را . امید که خدای مهربان تصلی دل خانوده اش و دوستانش دهد و خدایش  او را بیامرزد .

 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.