ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 |
وقتی غرق میشوی، یعنی آب تمام بدنت را در بر گرفته....
هر آنچه میبینی آب است
هر آنچه میشنوی آب است
آنچه بند بند پوستت حس میکند، تلاطم آب است
هر آنچه قرار است به ادراکت برسد، یا آب است یا مانند اجرام زیر آب، باید از عینکِ آبی بگذرند تا به چشمت برسند....
و آن زمان:
هیچ کس مانند تو، به این کمال، نمیتواند آب را درک کند.
پینوشت: از شما چه پنهان این روزها دوباره احساس میکنم غرقه در چیزهایی میشوم که دوست دارم. شاید اولین بار این حس را وقتی داشتم که به کدنویسی برای پروژهی خوارزمیام مشغول بودم. بعد از شام سر در کار میبردم و با صدای مادرم که "ساعت ۲ شب شده بگیر بخواب" به خودم میآمدم.
بعدترش هم عید سال ۹۲ بود: زمانی که برای مرحلهی دوم المپیاد میخواندم. آن زمان با تمام وجود، غرق در کتابها و مباحثی بودم که داوطلبانه به میانشان پریدهبودم و دوستشان داشتم.
خوب یادم هست که میگفتم حتی اگر بگویند هیچ سهمیهای وجود نخواهد داشت، یا قرار نیست به تو مدالی بدهند، همچنان این مطالعه را ادامه خواهم داد.
این روزها هم همانطور است: از صبح سر در کارها و کتابها و پروژههایی دارم که دوستشان دارم. اگر لذتخوردنِ غذایی هم هست، لذت کارهایی که پس از صرف غذا و انرژیگرفتن انجام میدهم، بیشتر غذا را برایم خوشمزه میکند.
خوب میدانم که پیشنیازِ این احساس، مشغول بودن به کارهاییست که عمیقاً دوست میداریم و از دیدن ارزش افزودهشان سرشار از ذوق میشویم.
اقتباس از وبلاگ دوست خوبم متین