روزنوشته های دفتر اسناد رسمی 246شیراز

شیراز :میدان دفاع مقدس ابتدای سبیویه نبش اولین کوچه سمت راست روبروی خیابان شیشه گری تلفن07137364232

روزنوشته های دفتر اسناد رسمی 246شیراز

شیراز :میدان دفاع مقدس ابتدای سبیویه نبش اولین کوچه سمت راست روبروی خیابان شیشه گری تلفن07137364232

در دامگه حادثه

 تصویر اول خانواده حادثه دیده ای بود که برای امضا وکالتنامه ای جهت دریافت خسارت تصادف رانندگی به دفتر بنده مراجعه کرده بودند .همسر متوفی و دختر  خردسال با حالتی از حزن و اندوه وبا چشمانی اشکبار در حالی که از شدت جراحت عقب سواری ون جا داده بودند سند را امضا می کردند .ظاهرا حادثه یکماه پیش در جاده در اثر برخورد یک کشنده تریلر به خودرو سمندشان باعث فوت شوهر و پسر خردسالش شده بود .همان هایی که یکماه پیش حتی  تصور چنین بلایی را در ذهنشان  خطور نمی کرد و در کنار خانواده به خوشی  زندگی می کردند . در این گیر و دار  البته پدر شوهر گرامشان دعوای مهریه را می کرد که فرزندش قبلا به وی گفه که زنش مهریه را بخشیده .

 

جدای از هر گونه برداشت خوب یا بد ، درست یا نادرست ،اینگونه تصاویرحزن انگیز  همچون پتکی بر فرق مان فرو می خورد و برای من هیچگاه عادی نمیشود .

 

هنوز از تصویر اول فارغ نشده بودم که  زوجی برای بخشش مهریه به دفتر مراجعه کردند . از زن سوال کردم پدر و مادرتان هم باید باشند من باب احتیاط  .گفت پدر فوت شده و مادرم هست ولی سواد ندارد . زن با کراهت و اندوه پاسخ می داد . گویی تنها راه زندگی مشترک همین بخشش مهریه است و بس .و معلوم بود که از قبل تحت فشار همسر  قرار گرفته گرچه خودش منکر بود . باز هم دلم گرفت بر جفای روزگار که دختر پدر مرده ای را به چنگ جوانی ربوده ای و به تاراج زمانه کام گرفته ای و حال از سر بی کس وکاری قصد چپاول اندک حق و حقوقش را داری . وقتی این تصویر را در کنار آن تصویر می گذارم و آن دختر نگون بخت که چند روز است پدرش را از دست داده است و معلم نیست با اینده ای نامعلوم دچار کدام شوهری شود که از ضعف نبود پدر اینگونه مستاصل وار حقش را ببخشد به عنوان یک انسان دلم پر غصه و درد می شود .

 هنوز زمان کاری تمام نشده بود که پدری  پیر و سالخورده به دفتر مراجعه کرد و تقاضای انتقال ششدانگ ملکش را بنام تنها دخترش داشت تا به سایر فرزندانش ارث نرسد . علت را جویا شدم گفت دخترم مجرد است و با شناختی که پسرانم دارم بعد از من دخترم را اواره می کنندو تقاضای سهمشان می کنند  .این اندک سرمایه باشد توشه اینده اش تا از دست برادرانش در امان باشد .

این تصاویر شایدگوشه ای از زندگی پنهان  مردم است و مشتی نشان از خروار  و هر کس با غمی و غصه ای دست به گریبان . در خود کمی فرورفتم وبقول جناب حافظ

طایر گلشن قدسم چه دهم شرح فراق

که در این دامگه حادثه چون افتادم  .

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.